وای بابا...
يكشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۱، ۰۱:۲۱ ب.ظ
بانو ی سه ساله ام، کمی صبر کن
هنوز زود است که مانند مادر، دیوار عصای راه رفتنتان باشد...
بابا جانم
از شرح رنج بعد تو همین بس بود
دیوار میکند کمکم راه میــروم.....
بابا نمیدانی
آن نامردهای شام، چه مردانه میزنند....
ای وای رقیـــه
رقیه جان ببین
شامیان با چه عجله ای می آیند
انگار "سر" آورده اند.....
ای وای رقیــــه
ای وای کجایی عموی دلاورمـــــــ...
- ۹۱/۰۹/۲۶